چرا نظم نوشتاری را رها میکنیم؟سه راهکار برای شروع دوباره نوشتن
اول کلام
ما کسانی هستیم که با نوشتن چندین هزار کلمه از درونیاتمان رفته رفته عاشق نویسندگی شدیم.
عاشق نوشتن و نویسندگی بودن یعنی عیاق شدن با دل سفید کاغذ.
عشق به نوشتن جوری در وجودمان خانه کرده که اگر روی دورش بیفتیم قادریم بسیاری از افکاری که توی سرمان میچرخد در کمترین مدت تبدیل به ایدههایی متنوع برای خلق یک رمان، داستان کوتاه، فیلمنامه یا حتی شعری بلند کنیم.
اما همیشه هم این پروسه به این خوشایندی نیست که تا لب تر کنیم، یک رمان از دل ایدهها بیرون بزند.
گاهی وقتها پیش از آنکه از فشار دادن زیاد خودکار و مداد، انگشت سبابه و شصتمان به ذقذق بیفتد یا جای خودکار روی پوستش جا بیاندازد، از نوشتن دست میکشیم.
آن هم به سبب حجم زیادی از افکار که حین نوشتن برای لحظاتی، وحشتی عمیق به جانمان میاندازد.
این وحشت زیر سر پنهانیترین افکاری است که به شکل خرخرهای ذهنی با ما پشت میز حاضر میشود.
مگر قرار نبود حین نوشتن درجا نزنم؟ اما حالا که دارم جا میزنم.
چرا هر چه مینویسم پس تغییری در من ایجاد نمیشود، مگر قرار نبود تبدیل به یک نویسنده شوم؟
چرا از نوشتن هنوز به درآمد نرسیدم شاید اصلا چیزی از نوشتن بلد نباشم.
اینها لحظاتی از روزهای نوشتن است که طبل ناتوانی صدایش بلندتر از هر امید و انگیزهای است.
خرخرهای ذهنیای که رفته رفته جان قلم نوشتاری را میگیرد و چاهی که استعداد ذهنی نام دارد آن قدری میخشکاند که کرکرهی نوشتن پایین کشیده میشود و نشستهای نوشتاری برای خلق شاهکارهای ادبی رو به تعطیلی میرود.
چگونه میتوان دوباره به پشت میز نوشتن برگشت؟
لحظاتی که پنهانیترین افکار با نفوذشان، امید و آینده را برایمان به پشت سر میبرند و جنسشان را جوری نشان میدهند که ناخواسته بیمیلی ذاتی به نوشتن و هدفی که برای نویسنده شدن در ذهن داریم پررنگتر شود باید کاربلد بودن را یاد گرفت.
حتی بهتر است این کاربلدی را تمرین کرد تا از رهگذر تجربهاش، چنین لحظاتی را مدیریت کرد.
این سه راهکار میتواند تا حدودی صدای خرخرهای درونیمان را کمرنگ کند.
سه راهکار برای بیشتر نوشتن
یک
به جای حبس کردن نفس، عمیقتر نفس بکشیم
شاید بهتر باشد قبل از آنکه خودمان را برای نشستن دوباره پشت میز متقاعد کنیم،ابتدا کمی با خودمان سبک سنگین کنیم که هدف اصلیمان از نوشتن و ترتیب دادن نشستهای نوشتاری چیست؟
قبل از شروع نوشتن توقعمان را از هر نشست نوشتاری بسنجیم.
در بسیاری از نشستهای نوشتاری اگر سفیدی کاغذ را به سیاهی میکشانیم فقط برای آن است که میخواهیم ذهنمان را برای لحظاتی به آرامش و خلاصی از شلوغیهای پررفتوآمد دعوت کنیم بیآنکه چیز ارزشمندی این میان خلق شود.
این ذات آدمیزادیمان است علی الخصوص ما نویسندگان که وقتی نام پرصلابت نویسنده را با خودمان یدک میکشیم همزمان توقعاتی را در باورمان برای خلق نوشتههای بکر و خلاقانه شکل میدهیم.
از یادمان میرود که گاهی نوشتن تنها، فرصتی برای نفس کشیدن افکار و برونریزی احساسات انباشته شده در درونمان است.
دو
کوتاه کردن تکالیف
اگر عینکی باشید معنای این حرفم برایتان قابل درک است.
ما عینکیها همیشه چشممان را روی یک زاویهی خاص و در چهارچوب قاب تنظیم میکنیم تا دنیا را شفافتر ببینیم.
فقط کافی است چند میلیمتر چشمانمان را حرکت دهیم تا از این چهارچوب خارج شویم آن وقت باقی دنیا در چشممان تیره و تار میشود.
نوشتن هم گاهی مثل عینکی بودن نیاز به چهارچوب دارد.
خیلی اوقات برای اینکه رغبت به خلق نشستهای نوشتاری کنیم باید یک چهارچوب تعیین کنیم.
مثال میزنم.
تصور کنید همین صبح امروز حین بیرون زدن ازخانه چشمتان خورد به مادری که دست کودک خردسالش را بهقدری محکم در دستانش گرفته بود که فشارش را روی قلب خودتان حس کردید و به یاد مادرتان افتادید که کیلومترها از شما دور است.
اگر فوری دفتر یا گوشی موبایلتان را از کیفتان در نیاورید و شروع به نوشتن از همین لحظه و احساسی که شکل گرفت نکنید و موکولش کنید به شب که به خانه بازگشتید این لحظه را از دست دادهاید.
چراکه آخر وقت مجبور به چیدن هزار صغری و کبری دارید تا دوباره احساس آن لحظه را پردازش کنید.
نمیگویم به یاد نخواهید آورد اما به کیفیت آن لحظه نخواهد بود.
برای روزهای نوشتاریتان یک چهارچوب تعیین کنید و فقط در آن از احساسات و ادراکی که در لحظه دریافت کردید بنویسد.
ممکن است در این چهارچوب فقط یک پاراگراف بنویسید اما این بهترین راهی است است که شما را مدام به نوشتن وامیدارد.
سه
ابتدا نخ از کلاف جدا شده را پیدا کنیم و جمعش کنیم
تا به حال در چنین موقعیتی گیر افتادید که:
تا شروع به نوشتن کردید و خواستید یک جرقهی ذهنی را جدی بگیرید و از آن شروع به نوشتن کنید، آماجی از افکار و ایدههای متنوع جوری صندلیهایشان در دو سه میلیمتری ایده جدید شما میچسبانند که شما را اسیر خود میکنند؟
این افکار توی نخ لحظات شما میروند.
در آخر هم نه تنها آن ایده تبدیل به نوشتهی بکر و تازهای نمیشود که ممکن است برای لحظاتی از هجوم این افکار از راه رسیده، دست از روی کاغذ بردارید و بیخیال نوشتن شوید.
این دست شستن از نوشتن باز هم از فشار ذهنی است که حین نوشتن دچارش میشویم.
چراکه نه دلمان میآید از سایر ایدههای رسیده به ذهن دست برداریم و تنها به ایده اول بپردازیم.
و نه حاضریم همزمان از تمامی ایدهها بنویسیم چراکه متن تبدیل به آش شوربای میشود و بیشتر کلاف سردرگمی را به هم میپیچید.
حالا تکرار این لحظات در هر نشست نوشتاری میتواند ما را پاک دیوانه کند.
پس لطفا سر این نخ را که از کلاف جدا میشود را پیدا کنید و فوری جمعش کنید.
یک جعبه کنار دستتان باشد و ایدهها را هر زمان که به ذهنتان رسید فوری روی کاغذی بنویسد و در این جعبه بگذارید.
در روزهای بعد در آزادنویسیها، اتفاقی یکی از آن را انتخاب کنید و شروع به نوشتن کنید.
آخر کلام
نوشتن به خودیخود امر آسانی است اگر افکار ذهنیمان را به درستی مدیریت کنیم و اجازهی تبدیل شدنشان را به مانعی بزرگ سد راه نوشتن ندهیم. موثرترین راهکاری که آسانی و شوق نوشتن را دوچندان میکند باور به خلق کردن آثار نه چندان خوب است.
باور به اینکه قرار نیست هر آنچه از ذهنمان روی کاغذ میآید یک شاهکار ادبی شود یا حتی بخش تاثیرگذاری از رمانمان.
تنها کافی است هر احساسی و ادراکی که دریافت میکنیم بیهیچ ترسی، دانهدانه در هر نشستی روی کاغذ بنشانیم.
دیدگاهتان را بنویسید