شرح دادن واقعیت در داستاننویسی
مقدمه:
جواد مجابی داستاننویس، محقق و روزنامهنگار که از وی ۵۵ رمان و مجموعه داستان کوتاه به چاپ رسیده است و تحصیلکرده رشتههای حقوق و اقتصاد است در کتاب «چگونه مینویسیم» میگوید:
« داستاننویس، عموما از واقعیت تاثیر میگیرد و آن را با کلمات خود بازتاب میدهد. اما اینکه واقعیت چیست و آن واقعیتی که ما میبینیم و میدانیم یا تصور میکنیم، چه تفاوتی با نگره و انگارههای واقعی دیگران دارد مایهی اصلی مناقشهی ما( نویسندگان و مخاطبان) است.»
در این مقاله کاربرد واقعیت در داستاننویسی را از دیدگاه جواد مجابی بررسی میکنم.
از نگاه جواد مجابی، مهم است که یک نویسنده برای داستان نویسیهایش، از چه منظری به واقعیت نگاه میکند. به طور مثال ممکن برخی داستاننویسها نمای کلی از یک واقعه را برای نوشتن داستان انتخاب کنند. برخی نویسندگان دیگر بر حسب سلیقهی نوشتاریشان جزئی از یک واقعه را سوژه نوشتههایشان کنند و عدهای دیگر جزئی ترین بخش یک رخداد را موضوع اصلی داستانشان.
چیزی که در میان هر سه دستهی این نویسندگان مهم است شرح دادن واقعیت است که به هر نویسندهای چشماندازی از داستان ارائه میدهد.
طرح چند سوال:
ممکن است در ابتدای راه نوشتن، ذهن نویسنده با طرح چند سوال به خود مشغول شود:
غرض از واقعیت در نوشتن داستان چیست؟یا بهتر است بگویم آیا درست است که نویسنده عینا آنچه را که به چشم میبیند بنای یک نوشته کند؟
آیا یک نویسنده میتواند برای نوشتن، به لایهی رویی برخی حوادث اکتفا کند؟
آیا نوشته میتواند حاصل برداشت ناقص نویسنده از حوادث دنیای اطرافش باشد؟
آیا نوشته میتواند حاصل آنچیزی است که در ذهن هر نویسنده از حوادث شکل گرفته است و وجود واقعی در دنیای اطراف ندارند و تنه حاصل ذهن برداشت و قضاوت ذهنی نویسنده است؟
شرح واقعیت در داستاننویسی
پیش از پاسخ به این پرسشها باید گفت نحوهی نگاه و برداشت هر نویسندهای از وقایع دنیای اطرافش که منشا نوشتههای او هستند، همان زاویه دید راوی یا ذهن خلاق نویسنده قلمداد شود.
آنچه را که یک نویسنده در رویارویی با دنیای اطراف به ذهن خلاقش میسپارد و آن را در نوشتههایش منتقل میکند، واکنشهای اوست در مواجه با این واقعیتها.
ممکن است این واکنش که به صورت داستان خودش را نشان میدهد موبه موی رخدادی باشد که در واقعیت اتفاق افتاده است یا برعکس برداشتی باشد از آنچه دیده است و در ذهن خلاقش به درستی بر حسب تعابیر ذهنی خود پرورانده است.
حال یک سوال ذهن یک نویسندهی نوپا را به خود مشغول میکند:
« کدام نوع از برداشت ذهنی میتواند در آفرینش بهترین اثر داستانی مفید باشد؟»
شاید بتوان از دیدگاه جواد مجابی در جواب به این سوال استفاده کرد و قاطعانه اینگونه نظر داد که داستان برتر را میتوان به داستانها و نوشتههایی نسبت داد که نویسنده در در شرح وقایع بتوانند از ترکیبی از تخیل فردی خودش و حقایقی که در دنیای اطراف حادث میشود استفاده کند.
کدام نوشته بر دیگری برتری دارد؟
در دنیای ادبیات هر نویسندهای سلیقهی خاص خودش را دارد که نمیتوان هیچیک را بر دیگری برتری داد.تمثیلهای غلامحسین ساعدی را نمیتوان به طنز آمیخته با تخیل بهرام صادقی یا وقایعنگاری ابراهیم گلستان برتری داد. همانگونه که سبکهای نوشتاری دولتآبادی و احمد محمود و بیژن نجدی را نمیتوان با یکدیگر مقایسه کرد و ارزشگذاری کرد، چراکه هر یک از این نویسندگان سبک منحصر به فرد خودشان را در ترکیب وقایع و شرح آن در نوشتههایشان داشتهاند و در نگاه هر یک واقعیت، به شکل منحصربهفردی توصیف شدهاست.
نتیجهگیری:
چیزی که از این مقاله برداشت میشود این است که هر نویسندهای برای آغاز کار نوشتن داستان باید دید منحصربه فرد خودش را نسبت به وقایع دنیای اطراف کسب کند و بتواند به راحتی این برداشت را در معرض تخیل و ذهن خلاق خودش قرار دهد تا ترکیبی درست از شرح واقعیت در دنیای نوشتاریاش پیاده کند.
آخهرین کلام اینکه چیزی که این میان بیشتر از هر چیزی مهم است شناخت درست وقایع محیط اطراف، کسب نگرشی درست از این وقایع و تلفیق این نگرش با سطحی از خیالات ذهن است. در این صورت است که نویسنده پا در دنیای نوشتاری میگذارد که منحصر به خودش و مخاطبین خاصش است.
دیدگاهتان را بنویسید