عاشقی که در دیگ ادبیات نجات یافت
وقتی عاشقت شدم تو داشتی با خیال راحت آشت را میخوردی
درست اوایل ۱۸ سالگی که بودم شوق رفتن به دانشگاه آن هم دانشگاه تهران و از زیر سردر پنجاه تومنیاش رد شدن برای منی که تشنهی آموختن و دانستن چیزهای جدید بودم، بستر تازهای را فراهم کردهبود.
اما آموختن و کسب آموختههای جدید با مشکلی اساسی روبهرو شد و آن هم این بود که من درگیر عشق و عاشقی شدم.
عاشق شدم و این عشق سرزده، اولین تجربهای بود که در آن روزها به استقبالم آمد.
هیچوقت هم نه او فهمید من عاشقش شدم و نه من تلاشی برای فهماندن عشقم به او کردم.
گرفتار یک معادلهی هیچ طرفه شدم!
البته که من هنوز در فهماندن عشق و محبتم به دیگران همین قدر کمیتم لنگ است که ۱۸ سالگی بود.
مثلا اگر کسی را به قدر کفایت دوست داشتهباشم تا جان به لبش نکنم از راز دل برایش نخواهم گفت چه برسد به آنکه بخواهم برایش ادا و اطوارهای زنانه بریزم.
شاید مشکل آن روزها و این روزها، در عدم توانمندیام در شناساندن احساساتم به دیگران است.
آن روزها درست وقتی ۱۸ سالم بود نتوانستم معشوق احتمالی را در شناخت احساسات درونیام درگیر کنم.
شاید اگر نبض این دوست داشتن و القای حس درونم را، در بیان شرح حال درونی خلاصه میکردم اوضاع اینگونه نبود که در ابتدای این مقاله از شرح آن، برای توضیح ذهنیاتم سود ببرم.
گرفتن نبض دوست داشتن و القای حس درونی به دیگران بیشتر از هر چیزی ملزم به توانمندی در بیان شرح حال درون است.
بدبختی من از نداشتن توانایی در توصیف درونیاتم نشات گرفت.
هیچگاه نفهمیدم آن یکسال ورودم به دانشگاه، چطور توانستم چنین بلایی را بر سر عواطفم بیاورم، تا امروز که داشتم در کتاب چگونه مینویسیم به تالیف کاظم رهبر، مطلبی را از مارسی کاهان، نمایشنامه نویس انگلیسی که بسیاری از نمایشنامههایش را برای رادیو نوشت، مطلبی خواندم و به جنایت آن یک سال عاشق شدنم پی بردم.
مشکل بازمیگردد به عدم توانمندی من در ارائهی توصیفی درست از شرح حال درونم و برآورده کردن انتظاراتی که با آن مواجه شدم.
شاید ربط دادن این موضوع با مطالب بعدی که در این مقاله ارائه میکنم، اندکی از منظر معنایی، ارتباط چندانی نداشتهباشد اما در هر دو زمینه پای یک عشق در میان است.
عشق من در ۱۸ سالگی به همکلاسیام و عشق این روزهایم به نوشتن وجه اشتراک این مقاله است.
دقت کردید وقتی کسی عاشق میشود به دنبال گرفتن ایده و راهکار، در مورد این عشق به گفتوگو با دیگران میپردازد؟
در نوشتن هم اوضاع به همین روال است اما به جای گفتوگو با دیگران به سراغ کتابهای دیگر نویسندگان میروید تا نحوهی تعاملشان با حوادث و رویدادها، نحوهی شخصیتپردازی و توصیفاتشان از جزئیات اطراف را ارزیابی کنید.
در این مقاله برآنم در ارتباط با خواندن آثار فاخر ادبیات و هجوم بردن به دامن کلماتشان صحبت کنم.
یک پیاله آش دهانسوز از نویسندگان بزرگ
ادبیات به مثابهی دیگ بزرگی است که هر نویسنده با اثر فاخر خودش حجم این دیگ را پر میکند و به ظرفیت خواننده بستگی دارد که چهقدر کاسهی خودش را از این آش پر کند.
آش دهانسوزی که مزایای بسیاری دربر دارد.
فی الواقع خواندن آثار بزرگ در دنیای ادبیات محسناتی برای خوانندهاش دو مزیت بزرگ به همراه دارد از جمله:
آموختن نوعی از شیوهی نگارش بر اساس سبک نویسنده
آموختن زاویهی دیگری از رصد کردن جهان اطراف
برای نوشتن
از آنجایی که هر نویسندهای برای برجای ماندن افکار و ایدههایش متوسل به اقداماتی میشود تا بتواند اثری فاخر به دنیای ادبیات وارد کند خواندن کتب مختلفی به هر فرد دغدغهمند در حوزهی نوشتن پیشنهاد میشود.
در خواندن این قبیل آثار ۴ دستاورد بزرگ برای هر خوانندهای نهان است:
دستاورد اول:
آشنایی هر چه بیشتر خواننده با زوایهی دید نویسنده جهت بررسی موضوعات مورد نظر در داستان و نوشته
دستاورد دوم:
آشنا شدن خواننده با نحوهی توصیفات نویسنده از شخصیتهای داستان و محیط پیراموناش
دستاورد سوم:
شناخت تواناییهای نویسنده در به کارگیری حوادث و وقایع پیشبینی نشده در طی داستان و نوشته
دستاورد چهارم:
اطلاع از چگونگی استفادهی مفید نویسنده از صور خیال و تبدیل کردن یک نوشتهی معمولی به نوشتهای غیرمعمول و جذاب
این چهار دستاورد تاکید بر خوانش آثار دیگر نویسندگان را برای افراد دغدغهمند در نوشتن پررنگتر میکند.
یک کاسه آش با دو قاشق پیاز داغ اضافه
یک کاسه آش با دو قاشق پیاز داغ اضافه است که آش میشود گرنه که آش و مصایب بعدش.
کتاب خواندن هم با تمرین کردن بعدش است که از ما ابرقدرتهای نوشتاری میسازد گرنه که مادر من هم در ایام فراغت کتابهای فاخری را میخواند اما از او آبی برای ادبیات گرم نمیشود.
۲ تمرین ساده بعد از هر کتابخواندنی پیشنهاد میشود تا خلاف مادر من آبی از شما برای ادبیات گرم شود.
تمرین اول
نوشتههایی از زاوایهی دید شما
کتاب مورد علاقهتان یا حتی شعر مورد علاقهتان را انتخاب کنید.
میگویم شعر چون پشت هر شعری یک داستان بلند وجود دارد.
حالا کافی است بعد خواندن داستان، شعر و حتی کتاب غیرداستانی محبوبتان، دست به کار نوشتن از زاویهی دید خودتان شوید.
این کار به شما اجازهی بررسی بهتر دیدگاههای فکریتان را میدهد و فرصتی برای آزمودن خودتان.
تمرین دوم
شخصیتپردازی از دیدگاه شما
بعد از خواندن رمان مورد علاقهتان، شخصیتی محبوب ذهنتان را با رفتارها و اندیشههایش مشغول خود میکند.
این بهترین فرصت است برای نوشتن از این شخصیت.
شخصیت محبوبتان را انتخاب کنید و شروع به نوشتن از زبان او کنید آن هم با زبان و اندیشهی خودتان.
ممکن است رمان محبوبتان، قدیمیترین رمان جال حاضر باشد، پس مجاز هستید شخصیتتان را به روز کنید و شروع به توصیفش کنید.
سوال
شاید برایتان سوال باشد توصیف کردن مجدد یک شخصیت برای یک شاهکار ادبی، کاری به مراتب سخت و بیهوده باشد چرا که این شخصیتها و عملکردشان به قدری هنرمندانه توسط یک نویسندهی قدرتمند توصیف شدهاند که نیازی به تجدید نظر و دخالت ادبیاتی شما در آنها نیست.
شاید هم حق با شما باشد!
اما چه چیزی این میان میتواند مهرهی کلیدی کار شما برای اجرای این تمرین باشد؟
صور خیال کلیدی ترین مهرهای است که میتوانید در این تمرین از آن سود ببرید و دستکم خودتان را برای انجام این تمرین متقاعد کنید.
شما با توصیف مجدد شخصیتها در روند رمان محبوبتان، به خود فرصتی برای استفاده از صور خیال میدهید و استفاده از این عنصر به هرچه پویاتر شدن و جذابیت نوشتهتان کمک میکند.
اما چرا با استفاده از شخصیت محبوبتان در یک رمان؟
زمانی که خودتان را درگیر استفاده از صور خیال برای یک شخصیت شناخته شدن در یک داستان میکنید به خودتان امکان مقایسه شدن با نویسندهی اصلی داستان را میدهید.
نه تنها توانمندی نویسندهی اثر را در توصیف شخصیت و کمک گرفتن از صور خیال میسنجید که حتی توانمندی خود را با قیاس کردن چگونگی استفاده از صور خیال با نویسندهی داستان ارزیابی میکنید.
شاید پیش از این تمرین لازم باشد یک تمرین روزانه را به لیست برنامهتان اضافه کنید.
یک تمرین مجزا برای گسترش توانمندیتان در توصیفات و کمک گرفتن از صور خیال این است که از اطرافتان شروع کنید و نزدیکترین شخص زندگیتان را توصیف کنید.
محدودهی ترافیکی در توصیفات ممنوع
برای توصیف کردن یک شخص، به هر چیزی که از او میدانید متوسل شوید و دست به کار توصیف کردن شوید و در نهایت چند توصیف مهمتر را انتخاب کنید.
شما مجاز هستید از حیوانات محلی گرفته تا اوقات شبانهروز، از فصلهای سال گرفته تا اجزای زنده در طبیعت استفاده کند و اینها را دستمایه ای برای توصیفات خود کنید.
یادتان باشد صور خیال شامل استعارات و تشبیهات میشود. پس دستتان برای توصیف و استفاده از صور خیال حسابی باز است.
برای ملموستر شدن توصیفات، از حواس پنچگانه غافل نشوید.استفاده از حس لامسه، بویایی، شنوایی، چشایی و بینایی به جذابیت و کشش خواندن نوشته کمک فراوانی میکند.
خوانندهای که در طول داستان کشیده شد
کشش و جذابیت در یک نوشته، فاکتور مهمی در دنبال کردن متن توسط خواننده است نه تنها این جذابیت بر دوش صور خیال در یک نوشته است که خلاف انتظار بودن وقایع در یک نوشته نیز سهم اساسی در روند کشیدگی خواننده ایفا میکند.
به زندگی عادی خودمان در روزمره نگاهی بیاندازیم.
اگر از همان اول صبح بدانیم که امروز قرار است چه اتفاقاتی دامنمان را بگیرد و حتی از عملکردمان در برابر این اتفاقات مطلع باشیم چه خواهد شد؟
هیچ تکانی به خودمان نخواهیم داد چون همه چیز از قبل قابل پیشبینی بوده است و طبق روال پیشخواهد رفت.
کافی است همین لحظه با چند رخداد غیرمنتظره روبهرو شویم. اولین کاری که میکنیم به حرکت و تلاطم میفتیم تا از پس رخداد پیشبینی نشده برآییم.
شاید کم لطفی نباشد اگر اینگونه بگویم که جذابیت یک روز از زندگی به حل کردن رخدادها و وقایع غیرمنتظرهاش است.
نوشتن، علیالخصوص نوشتن یک داستان نیز به همین منوال است.
مادامی که خواننده وقایع و رخدادها را، به راحتی پیشبینی کند با متنی روبهرو خواهدشد که از طرفی هیچ بهرهای از توصیف و صور خیال نبردهاست، و از طرفی هیچ انگیزهای برای ادامهی متن نوشتاری شما نخواهد داشت.
از این سو به دلیل نداشتن جذابیت و کشش در نوشته به راحتی از ادامهی خواندن منصرف میشود.
این شما هستید که با کمک از صور خیال، توصیفات و ردیف کردن رخدادهای پیشبینی نشده به خواننده امکان تصویرسازی و لمس شخصیتها را میدهید.
در متنهای نوشتاریتان چیزی را تکرار نکنید که برای همه قابلیت پیشبینی داشته باشد.
رمز کلیدی در جذب خواننده همین کنار هم چیدن وقایع و حوادث غیرمنتظره است.
خلاف انتظار عمل کنید و خواننده را در موقعیتهای جدید قرار دهید.
هنر شما در این است که در حکایتهایی که پیش از این شنیده شدهاند تغییراتی ملموسی ایجاد کنید.
خاطرتان باشد همهی افراد توانایی و مهارتهای گوناگونی در زندگی شخصی و کاریشان دارند که از ثمرهی این مهارتها، تجربیاتی جدید کسب میکنند که شرح دادنش برای دیگران جذاب است.
به نوعی باید اذعان کرد که افراد از نحوهی نبرد شما با مسائل روزمره و دستوپنجه نرم کردنتان با آنها لذت میبرند.
حال مهارت شما در چیدن این وقایع و توصیف احوالات و شخصیتهای اطرافتان به جذابیت نوشتاریتان میافزاید. کافی است که در توصیف شخصیتها و رخدادها از صور خیال سود ببرید.
آشی دهان سوز در دیگی با نام ادبیات
ادبیات طرز نگاه جدیدی برای رصد کردن وقایع و دنیای اطراف به ما میدهد. ادبیات است که از معمولیترین اتفاق، شگفتانگیزترین خاطرات را بر جای میگذارد و نسلهای بعد از ما هنوز از خواندن همین معمولیترین وقایع حظ کافی میبرند چراکه ادبیات با بهرهگیری از احساس و زنده کردن کلمات با کمک صورخیال به افراد اجازهی تمثیل میدهند و مرور خاطراتشان را در ظرفی جدید به آنها تقدیم میکند.
تمثیل به کمک استفاده از تشبیهات و استعارات است که به یک نوشته حیات تازهای میدهد و به خواننده فرصت تفکر و لمس بهتر وقایع را میدهد.
ما به راحتی از کنار بسیاری از رخدادها و وقایع و احساساتشان عبور میکنیم بیآنکه کمترین توجهی به آنها مبذول نماییم.
چه احساساتی در ما شکل میگیرد بیآنکه لحظهای درنگ کنیم و بدان توجه کنیم.
چه بسیار تجربیاتی در زندگی که قدرت تاثیرگذاری بر دیگران را دارند اما به خود اجازهی ابراز کردنش را نمیدهیم.
افکاری که در پی یک رخداد در ذهنمان شکل میگیرد، بیآنکه اندکی قضاوت در آنها کنیم و به رشتهی تحریر درشان آوریم، چشم و گوش بسته از کنارشان گذر میکنیم.
ختم کلام؛ آش با جاش
در زندگی کلماتی چون عشق، زندگی، ترس، شجاعت، فقر، مال، رویا، امید، روزنه و هزاران واژهی دیگر وجود دارد که هر یک تعابیری متفاوت دارند و هر فرد از این کلمات احساسات متفاوت را تجربه میکند و روزگاری را با این احساس متفاوت سپری میکند.
از این رو نوشتن این احساسات میتواند به هر فردی در خلق آثار شگفتانگیزی کمک کند. اگر بتوانیم در نوشتن این احساسات، وامدار صورخیال و استفاده از استعارات و تشبیهات شویم.
نوشتن از این احساسات به ما در جلب نگاه مخاطب و جذب کردن دیگران کمک میکند. اگر این احساسات و تجربیات به گونهای مطرح شود که برای مخاطب غیرقابل انتظار و خلاف آن چیزی باشد که مخاطب خودش هر صبح با شروع زندگی تجربهاش میکند.
نوشتن از احساسات درون و تجربیات زندگی اگر با توصیفات موثر شخصیتهای زندگی همراه باشد و حتی بارها از زوایای متخلفی رصد شود میتواند به جذابیت نوشته بیافزاید.
در آخر باید بگویم خوانش آثار نویسندگان بزرگ میتواند در امر نوشتن صحیح احساسات درون، ما را به درستی رهنمون کند. چراکه ۴ دستاورد بزرگ خوانش آثار نویسندگان عایدمان خواهد شد:
آشنایی با زوایای نگاه نویسندگان بزرگ
آشنایی با توصیفات ادیبان از شخصیتهای داستان و نوشته
چگونگی چیدمان حوادث و وقایع پیشبینی نشده و ایجاد انتظارات متفاوت در خواننده
و در نهایت وامداریشان در استفاده از تخیل و صور خیال برای ایجاد جذابیت و از مهرهی معمول درآوردن نوشته.
دیدگاهتان را بنویسید